یه تک پارتیمون نشه
تکپارتیه متئو 🌿
توی سالن عمومی نشسته بودی...
متئو با یه جعبهی کوچیک وارد سالن شد و مستقیم اومد سمت تو. بدون اینکه چیزی بگه، جعبه رو گذاشت جلوت.نگاش کردی. کنجکاو درش رو باز کردی و با تعجب به داخلش نگاه کردی.
+«این دیگه چیه؟»
متئو لبخند کوچیکی زد و روی مبل افتاد
–«شکلات قورباغه ای… ولی با کارتهای خاص. خودم درست کرد (با افتخار).»
یکیش رو برداشتی و کارت رو بیرون کشیدی. به جای یک جادوگر معروف یا شخص خاصی، تصویر کاریکاتوریِ خودت بود که با چوبدستیای بلندتر از قدت سعی داشتی طلسم کنی و همهچیز داشت میترکید و بهم میریخت.
با خنده گفتی:
+«این منم؟!»
متئو شونه بالا انداخت:
–«آره… دقیقا. فکر کردم باید یه مجموعهی واقعی و بزرگ از جادوگرای فاجعهساز راه بندازیم.»
به شوخی محکم زدی رو شونش
+«متئووووو»
–«خب راست میگم دیگه!»
قورباغه شکلاتی از جعبه پرید بیرون و تو و متئو با هم شروع کردید دنبالش دویدن، وسط سالن عمومی، در حالی که بقیهی اسلیترینیها با تعجب نگاهتون میکردن.
تموم شدددد، گفتم وسط چند پارتیع پیوند جادو سناریو و تکپارتی هم بزارم. خب نظراتتون رو بگید، لایکم فراموش نشه...
بوسسس🤍🌿
توی سالن عمومی نشسته بودی...
متئو با یه جعبهی کوچیک وارد سالن شد و مستقیم اومد سمت تو. بدون اینکه چیزی بگه، جعبه رو گذاشت جلوت.نگاش کردی. کنجکاو درش رو باز کردی و با تعجب به داخلش نگاه کردی.
+«این دیگه چیه؟»
متئو لبخند کوچیکی زد و روی مبل افتاد
–«شکلات قورباغه ای… ولی با کارتهای خاص. خودم درست کرد (با افتخار).»
یکیش رو برداشتی و کارت رو بیرون کشیدی. به جای یک جادوگر معروف یا شخص خاصی، تصویر کاریکاتوریِ خودت بود که با چوبدستیای بلندتر از قدت سعی داشتی طلسم کنی و همهچیز داشت میترکید و بهم میریخت.
با خنده گفتی:
+«این منم؟!»
متئو شونه بالا انداخت:
–«آره… دقیقا. فکر کردم باید یه مجموعهی واقعی و بزرگ از جادوگرای فاجعهساز راه بندازیم.»
به شوخی محکم زدی رو شونش
+«متئووووو»
–«خب راست میگم دیگه!»
قورباغه شکلاتی از جعبه پرید بیرون و تو و متئو با هم شروع کردید دنبالش دویدن، وسط سالن عمومی، در حالی که بقیهی اسلیترینیها با تعجب نگاهتون میکردن.
تموم شدددد، گفتم وسط چند پارتیع پیوند جادو سناریو و تکپارتی هم بزارم. خب نظراتتون رو بگید، لایکم فراموش نشه...
بوسسس🤍🌿
- ۵.۴k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط